از رویای مادری ام..
شنبه 27 شهریور 1395تو کجایی؟ جان من
که به وقت بی تابیه تو برای عطر زندگی بخش گریبانم، دلم سُر بخورد دنبال رد شیر سُرخورده از کنج لبهایت..
بیا دست راستت را بگذار روی قلبت، بچرخ سمت ناکجایی که فقط خدا میداند کجاست..و بگو به نیابت دل بی تابم، سلام میدهم به مادر آبها و آیینهها، بانوی نور و روشنی، مادر تمام خیرها و خوبیها:
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین
سلامت را نداده آرام آوردی برای دلم، دلارآمم..که سلام هیچ وقت بی جواب نمیماند چه رسد به اینکه فرشتهای معصوم، محضر ریحانهای عرض کرده باشد…
جوابش حتما می رسد به سینهام گلکم..
سلام..
*محیا..زندگی، نور، نفس…فقط به یاد دلتنگیات دلتنگیام..