بایگانی برای شهریور 1395

از رویای مادری ام..

شنبه 27 شهریور 1395

تو کجایی؟ جان من
که به وقت بی تابیه تو برای عطر زندگی بخش گریبانم، دلم سُر بخورد دنبال رد شیر سُرخورده از کنج لبهایت..
بیا دست راستت را بگذار روی قلبت، بچرخ سمت ناکجایی که فقط خدا می‌داند کجاست..و بگو به نیابت دل بی تابم، سلام می‌دهم به مادر آب‌ها و آیینه‌ها، بانوی نور و روشنی، مادر تمام خیرها و خوبی‌ها:
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین
سلامت را نداده آرام آوردی برای دلم، دلارآمم..که سلام هیچ وقت بی جواب نمی‌ماند چه رسد به اینکه فرشته‌ای معصوم، محضر ریحانه‌ای عرض کرده باشد…
جوابش حتما می رسد به سینه‌ام گلکم..
سلام..

*محیا..زندگی، نور، نفس…فقط به یاد دلتنگیات دلتنگیام..

0
0

دارایی

دوشنبه 15 شهریور 1395

از خستگی های روزانه پناه میبرم به قلم مو و رنگ و پیچ در پیچ تذهیب که روحم تازه بشه، قلم مو رو که می کنم توی رنگ و می کشم روی مقوا و تمام تلاشم رو می کنم از خط های کمرنگ که با مداد کشیدم؛ بیرون نزنم..این توجه و دقت من رو یاد دستام و مغزم و روحم میندازه..خدا رو شکر می کنم و حالم خوش میشه از این همه دارایی..
با این دست ها، حال خوش ذخیره میکنم برای روز دلتنگی..

0
0