بایگانی برای آذر 1394

فرصتی برای شنیده شدن صدای بیماران…

یکشنبه 1 آذر 1394

سلام دوستان خوبم

کنگره ی سالانه ی اخلاق پزشکی، در چهارمین سالانه ی خودش، قصد داره که نشستی رو به نظرات و دیدگاه های بیماران اختصاص بده.

دوستان با هر بیماری مزمن، می تونن نظرات و دیدگاه های خودشون رو در باب مسائل حوزه اخلاق پزشکی و حقوق بیمار، انتظارات بیماران از پزشکان و پرستاران، از قبیل همدلی، خوب گوش کردن،‌ توجه نشان دادن به درد و رنج بیمار، دقت در اجتناب از دوباره کاری و اتلاف وقت بیماران، صادق بودن با بیمار، مشاوره ی به موقع، احترام و… در ۳۰۰ تا ۵۰۰ کلمه بنویسند و تا ۱۰ آذر به ایمیل خانم آیدا الهی ارسال کنند تا به بخش مربوطه بفرستند.

ida.elahi@gmail.com

بهتره که مطالب دوستان کلی نباشه و از نمونه های واقعی و تجارب خودشون مثال بیارند.

همچنین اگر بیمارانی رو با بیماری های مختلف میشناسید، با هر نوع معلولیت یا هر بیماری مزمن دیگه، لطفا به اون ها نیز اطلاع رسانی کنید.

ممنونم… :rose: 🙂

0
0

هوای یه نفره

دوشنبه 18 آبان 1394

دلم می خواست توی هوای بهاری و مه و بارون و بوی شرجی و خاک خیس خورده گم می شدم و فکرهای خوب و نقشه های قشنگ منو می برد تا ابرهای دور…

هوا خیلی خوبه :inlove: مچکرم خدا جون :inlove:

0
0

ایستادن مثل کوه

چهارشنبه 13 آبان 1394

درست همونجایی که نقطه ی تلاقی آسمون و زمین رو میشه دید، همونجایی که سکوته و میشه خوب فکر کرد…میشه استقامت، بلندی، تعالی و قدرت و قداست رو با همه ی وجود درک کرد…
همونجایی که حس کردن خنکای نسیمش و صافی و یکدستی آسمونو، ناگهانی ابری و بارونی شدنش، باز کردن دستها و تو آغوش گرفتن آسمون با ابرهای پنبه اییش و دیدن پرواز بی دغدغه ی پرنده ها و کوچکی آدمها و ساختمون ها و برج ها و گلدسته ها همش برات یادآوره یه رازه!..همونجایی که دوست داری از عمق دلت فریاد بزنیو فریاد بزنیو فریاد بزنی که چندین و چند بار صداتو بشنوی..صداتو بشنوی که بدونی تنها نیستی..بدونی جات اَمنه..اوووم
.
.
.
نمی دونم تو کدوم یادداشتم تو وبلاگ نوشته بودم که دوست دارم برم کوه اما تنها کسی که واقعا دنبال یه راهکار درست درمون بود تا من به آرزوم برسم NEW GUY بود آخه یادمه که همون موقع ها واسم نوشت که رفته کوه، بعد یه آقایی سوار بر اسب، از کنارش رفته بالا ..گفت که یاد من افتاده و تو هم میتونی با اسب بری بالا..و کار نشد نداره و……..(من از اسب می ترسم شدید 😀 )

این دفعه که رفتم تهران لطف بسیار بزرگی در حقم کردو منو برد بام تهران..یه جایی که درست، تهران زیر پام بود درسته که تا رسیدن به بام حس پیاده روی داشتم نه کوهنوردی اما وقتی رسیدم اون بالا …اوهوم اون بالا بالاهاااا…برام یه زیبایی و آرامشی داشت، که جز روی بلندای کوه؛ جایی دیگه ایی حسش نکرده بودم..

ممنون :rose: :rose:

____________________
*ثاابت باش اما در اوج چون کوه..(از خودم بود 😀 )

**کوه برفی و کوه جنگلی و کوه آتشفشانی و کوه دریاچه ایی و آبشار دار می خواممممم 😐

0
0

گذر

سه‌شنبه 12 آبان 1394

چهارشنبه صبح بود که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم کد تهران افتاده بود..زمان و روزش به نتایج داوری مسابقه نقاشی ایبیلمپیک فرانسه می خورد اما خب ته دلم فکر نمی کردم که من جزء برگزیده ها باشم که بخوان بام تماس بگیرن..اوووو من کجا و انتخاب شدن از این همه ماهر کجا!! بعضیها تحصیلات دانشگاهی هنری دارن بعضیها تنها کاری که در زندگیشون کردن فقط و فقط نقاشی بوده بعضیها از تو شکم مادرشون نقاش بودن و نقاشی می کشیدن و الان کلی حرفه ایی هستنو حرفی برای گفتن دارن اما من جز هیچ کدومشون نبودم واقعا..کسی بودم که فقط علاقه داشتم و دارم و گاهی گوشه ی بقیه ی کارهام نقاشی می کشیدم یا شایدم فقط برای داشتن حس خوب نقاشی می کردم نه بیشتر..
نمی دونم چی شد و نه شد که نقاشیم انتخاب شده بود خودم که پشت تلفن حس کردم حسینی بای بام تماس گرفته رتبه یک کنکور شدم اینقدر ذوق زده شدمممم 😀 خلاصه گفتن که جمعه صبح باید بیام تهران آزمون بدم، آزمونم که خوب نشد ولی یکی از بهتررین سفرهایی بود که داشتم ..پُر از تجربه های خوب و قشنگ و تازه..دیدن دوستای خیلی خیلی خوووب :inlove:

0
0