بایگانی برای دی 1399
كلمينى
یکشنبه 28 دی 1399مادر..
یکشنبه 28 دی 1399توى خوب..
یکشنبه 28 دی 1399زندگى
جمعه 26 دی 1399لباسهاى كارم رو از روى بند اوردم بوى مايع لباسشويى سافتلن پيچيده توى اتاقم لباسهامو همينجور نم دار اتو مى كنم آخه پارچه هاى الياف طبيعى بايستى نم دار اتو بشن تا خوب صاف بشن.. همينجور كه اتو مى كنم از بوى تميزى لباسها لذت ميبرم..
خانم ح يه باغ گردو و بادوم دارند و ما همكارا هم يه هفته بعد از چيدن ازشون گردو و بادوم تازه خريديم، يه ملافه پهن كردم دارم گردو و بادوم مى شكنم و ميذارم توى ظرف شيشه ايى براى اينكه بعدا همه با هم بخوريم..
خانم ح مى گن اگر روزى ١٠ دونه بادوم بخورى هيچوقت مريض نمى شى..
اما من بادوم ها رو به عشق دورهمى مى شكنم نه مريض نشدن..
بعد دو تا سيب و يه موز و يه كيوى پوست كندم و نازك برش زدم و از روى روش ميوه خشك كردن دوستم سحر، گذاشتم روى كاغذ آلومينيومى رو به روى بخارى كه خشك بشه
توى يخچالم يه سيب سرخ بود كه توى مراسم سالگرد تدفين شهداى گمنام خانم صاد از سر مزار، دست بچه ها براى من سفارشى فرستاده بود آخه يادمان شهداى گمنام ٥ تا پله مى خوره و من هيچوقت نشده برم روى مزار و فاتحه بدم هميشه از راه دور سلام و عرض ادب كردم
..سيب سرخم رو خيلى دوست دارم و عاشقشم
من كوچكترين ياد كردنى رو دوست دارم و به يادم مى مونه
سيب سرخ رو هم برش زدم و در حالى كه روش فاتحه ايى به نيت شادى روح تمام شهدا مى خوندم قاطى بقيه ميوه ها گذاشتم تبركى كه خشك بشه..
بعد كه اتاق رو جمع و جور كردم
يه جارو كشيدم تا ريزه ميزه هاى باقيمونده از پوست گردو و بادوم رو از روى فرش جمع كنم
بعد از چند ساعت دراز كشيدم و دارم فكر مى كنم كه زندگى همينه و چيزه عجيب و غريبى نيست..
به خودم مى گم مونا كى مى دونه رسم دنيا چيه؟
زندگى كن..
گلِ نرگسم
یکشنبه 21 دی 1399هر سال مراسم سالگرد تدفين شهداى گمنام محل كارمون رو برگزار مى كنيم به چه باشكوهى و قشنگى
و به ياد مادرانى كه توى گوشه ايى از اين كشور منتظر اومدن يه نشونه از عزيزشون زندگى كردند و يا از دنيا رفتند از خانواده ى شهدا دعوت مى كنيم كه تو مراسمون حضور داشته باشند
آه از اين دلِ منتظر
به خاطر همزمانى برگزارى اين مراسم با برداشت گلهاى نرگسِ نرگسزار بهبهان ما هم يه وانت گل نرگس سفارش مى ديم به چه خوشگلى و خوشبويى
امسال تقسيم، دسته بندى و مرتب كردن گلهاى نرگس با من بود
در اتاق م رو بستم ماسكم رو در اوردم و در حالى كه ٣٠٠ شاخه گل نرگس رو گذاشته بودم روى پام و با دستام چرخ هاى ويلچر مى گردوندم و از بوى نرگس مست بودم..و تو اين دنيا نبودم
يكهو
مى دونى با اشك دستام رو از چرخ هاى ويلچر رها كردم و ٣٠٠ شاخه گل نرگس رو محكم بغل كردم و همونجورى كه تو دوست داشتى لبخند زدم..خنديدم.. يكهو
من امسال نرگس ها رو به ياد تو دونه دونه مرتب مى كردم و به نيت حالِ خوبِ دلِ تو ذكر مى گفتم
بيا تا همه ى نرگس هاى دنيا رو بريزم به پات
٣تا١٠٠
یکشنبه 21 دی 1399امروز به خاطر عملكرد كاريم سه تا ١٠٠ خوشگل براى اداره مون از وزارت بهداشت گرفتم :evilgrin:
عاشق رييسمونم يه خانم بسيار محترم و باسواد و مومن
اينقدر به من و تواناييم اعتماد داره هميشه پروژه هاى سنگين كه نياز به دقت و كار اصولى داره رو ميسپاره به من و هميشه بهم ميگه فقط تو از پس اين كار بر مياى
خدا رو شكر كه جواب اين اعتماد رو به خوبى دادم
حيف اينجا اون آيكون بازو گنده رو ندارم دلم ميخواد مشتم محكم بگيرم ببرم بالا هم رديف سرم و عضلات بازوم رو منقبض بكنم و بلند داد بزنم بگم اينهههه مونا جون
خدا رو شكر