بایگانی برای شهریور 1403

ماه از پنجره ى خونه ى من

یکشنبه 4 شهریور 1403

سرمو که گذاشتم روى بالش یهو از پنجره ى خونه م، ماه رو دیدم… رفتم تو فکر، پنجره ى خونه ى من؟ خونه ى من؟ من؟ راستش اصلاً فکر نمى کردم داستان زندگى من با ویلچر این شکلى پیش بره..واقعنى داستانم خیلى غیر قابل پیش بینى بود.. دلم مى خواد بقیه ش هم همینجورى هیجان انگیز و غیر قابل پیش بینى باشه با کلى تلخ و شیرین..

______________________
* با اینکه دلگیرم ازت.. الهى، الهى دنیا برات بسازه… الهى، الهى دلت به غم نبازه…

10
0

ساندویچ خوشحالى

چهارشنبه 31 مرداد 1403

تنهاییهامو توى این روستاى سبز و زیبا خیلى دوست دارم.. گاهى که با ویلچر برقى مى زنم به مرکز شهر براى خرید روزمره ى خونه م، موقع سوا کردن دسته هاى کوچک جعفرى؛ براى ساندویچ سوسیس بندرى، با ذوقى سرشار تو دلم مى گم: زندگى همین هستو چیز عجیب و غریبى نیست مونا.…….

_______________
* از خوشحالى هاى دیگه م این هست که ساندویچ هاى خوشمزه براى دوستام و همسایه هام درست کنم… دیدن خوشحالیشون از این چیزهاى کوچیکى که از دستم بر میاد خیلى خوشحالم مى کنه 🙂 نوش جونتون..

9
0

صبر، چشم پوشى و گذشت

چهارشنبه 31 مرداد 1403

تا حالا به این فکر کردین که چقدر آدم با گذشتى هستین؟ وقتى یه مشکلى و خطایى از کسى که دوستش دارین سر مى زنه، چقدر صبورى مى کنین؟ چقدر مى تونین درک کنین و متوجه بشین که این آدمى که دوستش دارین ازش بعید هست این خطاها.. و قرار نیست این خطا همیشگى باشه…همون بار اول یا بعد از چند بار تکرار خطا، دیگه تحمل ندارین و بهش تذکر مى دین؟

ولى چشم پوشى خیلى خوبه… گاهى لازمه یه بار دو بار سه بار چهار بار از یه چیزى چشم پوشى کنیم شاید اون خطا همیشگى نبود و آدم دوستداشتنى مون حلش کرد…

______________
* زندگى با ویلچر به من یاد داده صبر کنم، چشم پوشى کنم و بگذرم… از تو که دوستت دارم.

8
0

عشق

چهارشنبه 31 مرداد 1403

به زیرِ ذره بین عشق، یکى نشست و دود شد…

 

8
1

با کمال میل

سه‌شنبه 16 مرداد 1403

همسایه ى سورى م وقتى بهش مى گم خیلى زحمتتون دادم..ممنونم

یه جورى با صلابت، به عربى بهم میگه: بکل سرور! که همون لحظه حس مى کنم با همه ى وجودش خوشحاله که داره به من کمک مى کنه..

چقدر قشنگه “بکل سرور”، کاشکى توى فارسى هم بود..

مثلاً: بکل سرور عزیزم، تو جون بخواه❤️

 

13
0

خداى من

سه‌شنبه 16 مرداد 1403

پارسال همین موقع ها بود که تلاش مى کردم تا بتونم وقت مصاحبه تحصیلى از سفارت آلمان بگیرم..هر مرحله ى فرآیند ویزاى تحصیلى هفت خوان رستم بود، حتى گرفتن نوبت براى مصاحبه!

گرفتن وقت افتاده بود دست دلال جماعت! پول زیاد مى گرفتن (تا ١٠ میلیون هم مى گرفتن) تا نوبت هاى سفارت باز مى شد توى اون شلوغى سایت که ۴ هزار نفر تو سایت بودن، برات تو چند ثانیه نوبت مى گرفتن! خودت به هیچ وجه نمى تونستى آخه اونا ربات داشتن و اینکارو با ربات مى کردن.. در کسرى از ثانیه مى دیدى نوبت هاى باز شده تموم میشه… پول مى چابیدن هاااا .. اما من پولى دیگه برام نمونده بود، که نوبت با دلال بگیرم.. اگر پول داشتم حقیقتاً این کار رو مى کردم…

اربعین هم بود و مسیر هوایى تهران به اهواز زود پر مى شد، منم بلیط هواپیمام هم بدون داشتن نوبتى از سفارت آلمان، از سى روز قبل گرفته بودم و آماده تا هر وقت نوبت ها باز شد براى اون تاریخ نوبت مصاحبه بگیرم اما..هر دفعه که سایت نوبت ها باز مى شد در کسرى از ثانیه مأیوس مى شدم..

خیلى اتفاقى با یه گروهى آشنا شدم که شعارشون این بود: ما براتون نوبت رایگان مى گیریم تا دست دلال ها رو قطع کنیم.. به یه آقا رضا نامى بود که پیام دادم.. اعتماد کردم و همه مدارکم رو براى گرفتن نوبت فرستادم با رمز ژتون یه میلیونى که از سفارت خریده بودم و بعد از مصاحبه پولش رو بهم پس میدادن (این پول رو براى این سفارت مى گرفت که الکى نوبت نگیرى! اگر واقعى بود سر نوبت مى رفتى پولت رو پس میدادن و اگر نمى رفتى هم یه میلیون از دست میدادى)

به آقا رضا گفته بودم که من روى ویلچرم و باید از اهواز برم تهران، تنهام و کمکى تو تهران ندارم، قضیه م خیلى پیچیده ست…گفت ما تو رو تو اولویت اول گذاشتیم تا سایت باز بشه اولین نفر فرم رو براى تو پر مى کنیم

راستش خیلى ترسیده بودم.. هم از سو استفاده از مدارکم و هم سوختن بلیط هواپیمام، و هم سوختن ژتون یه میلیونى سفارتم.. سایت که باز شد تو همون ثانیه ى اول از ته دل نذر کردم که اگر نوبت برام گرفتن پول ژتون یه میلیونى که سفارت بعد از مصاحبه بهم میداد رو بدم به یکى که باش بره پیاده روى باشکوه اربعین .. یهو صداى اینباکس ایمیلم اومد، باز کردم دیدم برام نوبت گرفتننننن… اونم دو روز بعد از بلیط رفتم به تهران، اونم رایگان، فکر کن!!! بعد آقا رضا بهم پیام داد و گفت نوبت برات گرفتیم، امیدوارم مصاحبه ت خوب پیش بره و به هدف هات برسى..

واى قلبم…

من خیلى خدا برام معجزه کرده.. چپ و راست از همه جور بنده هاش… از غیب از زمین از آسمون..از شمال جنوب غرب شرق…
_________________
* اینا رو دارم توى خونه ى کوچکم در جنوب آلمان مى نویسم.

 

12
0