بایگانی برای دی 1395
سفرنامه آلمان6
دوشنبه 29 آذر 1395با نشستن هواپیما تو خاک آلمان یه نفس راحت کشیدم و خدا رو شکر کردم که بالاخره تونستم با همه ی سختیاش14 ساعت رو صبوری کنم.. به شدت حالم بد شد مدت پروازِ طولانی حسابی خسته ام کرده بود بعد از اینکه همه ی مسافرا پیاده شدن من همینطور تکیه داده به صندلیم و منتظر بودم، مدام مهماندارها حالم رو میپرسیدن..بعد یه خانم دکتر آلمانی تقریبا 65 ساله اومد بالای سرم، خوش آمد گویی کرد..حالم رو پرسید..پاهام رو چک کرد خیلی مهربان و مودب و آروم بود..حتی برای اینکه موقعی که پاهام اسپاسم داشت و میخواست بهم کمک کنه ازم اجازه گرفت..با لطافت اسپاسمه پامو شکوند!!! (در خستگی زیاد به شدت پام منقبض میشه و گاها نیازه برای خم کردن زانو یه فشار شدید به پام بیارم) و بعد پرسید تنهایی؟ میتونی سر پا بیاستی؟ گفتم تنهام و نه
تا گفتم نه دو نیروی جوان خدمات ویلچری اومدن، یک خانم و یه آقا..پزشک هم که خانم بود..خانم پشت سرم ایستاد و گفت من از بالا تنه کمک میکنم و آقا پاهام رو کمک کرد..(تو بلاد کفر همه شون خدمات ویلچری خانم دارن پس توی جمهوری اسلامی ایران چی؟ کاشکی برای ما هم بذارن نه اینکه توی هواپیمایی که همه تو خاک ایران، لُخت نشستن!! و من تنها کسی هستم روسری سرمه سرِ محرم و نامحرم با من که خدمات ویلچیری ام و باید بهم کمک کنند بحث میکنن و میگن ما نمی تونیم تو رو کمک کنیم )
بعد از اینکه پیاده ام کردند همه ی مسافرا تو صف چک پاسپورت ایستاده بودن..فوری با صدای بلند مسافرا رو به سمت چپ و راست هدایت کردند و من از وسط مسیر به اول صف بردند و نفر اول پاسپورتمو چک کردند..با هم رفتیم چمدونو و ویلچرمو تحویل دادند و من رو سپرده ن به دست خونواده ام 🙂 (جا داره که بگم وقتی برگشتم ایران اول سرِ پیاده کردن من بحث بود می گفتن ما نامحرمیم نمی تونیم تو رو از صندلی بلند کنیم بذاریم روی آی چِر و منم خب خیلی خسته بودم میترسیدم بیفتم! نقش بر زمین بشم و بعد با کلی بحث، که شما موظف هستید وظیفه تون رو انجام بدید اگ نه یه خدماتی خانم بذارید..یعنی چی نامحرم هستید مگه میخوایم چی کار کنیم بلند کردن بیمار اصول داره و همیشه و همه جا باید یکجور بلند کنند فردی که پشت سر بیمار می ایسته وقتی دستانش رو میذاره زیر بغل بیمار باید دو کف دست بیمار رو از زیر بغلش بگیره و به سمت سینه فشار بده و یک نفر هم از پا بلند کنه و با اعلام یک دو سه بیمار رو آماده کنه
مثه این، نقاشیم خوب نیست 😀
بماند که بعد از بلند کردن من بدجور و بی هوا منو همینجور توی آسمون نگهم داشتن و هی یکی رو صدا می کنن بیاد ویلچر رو نگه داره و بعد من رو توی باند فرودگاه رها کردن گفتن خودت برو ورودی فرودگاه یه سکو داشت و همونجا نشستم به گریه تا بعد از بیست دقیقه یه سرباز اومد منو رد کرد و بعدش نه تنها خودشون کمکم نکردن اجازه نمی دادن برادرام بیان کمکم برای چمدونم یه وضعی بود..نکنید این کارو 😕
خدمات ویلچری فرودگاه هانوفر آلمان:
ایستگاه هایی داشت مخصوص همه ی معلولین ناشنوا و نابینا معلول جسمی..دکمه ی زنگ هم به قد کسایی که روی ویلچرن هم به قد بقیه..
با زنگ زدن بلافاصله خدمات ویلچری های مهربونشون میرسن..زیادی انسانن واقعا
خدمات برای نابیناها عالی بود تمام راه های اصلی توی فرودگاه با خط بریل و برجسته روی زمین مشخص شده بود..
اینم از بسته ی مقوایی قرص سرما خوردگی 😀 با بریل اسم دارو روش نوشته شده (سرما خوردم این رو کشف کردم 😀 ) ..منوی غذاها..بلیطها همه و همه..با بریل هم بودن
چقدر با ایده های ساده میشه به زندگی راحت معلولین کمک کرد..کاشکی همه دست به دست هم بدیم و این ایده های ساده رو عملی کنیم
سفرنامه آلمان5
یکشنبه 21 آذر 1395از اون بالا بالاها مبهوت منظره ی سبزِ زیر پام شده بودم..که اینکه از اون بالا من و شماها که عاشقتونم و خونه ها و ماشین ها و برج ها و …..فقط یه نقطه ایم..یه نقطه از زمین و زمین هم یه نقطه از این جهان..و با خودم فکر می کردم که ما آدما هر کدوممون تو ذهنمون دنبال یه قدرت و برتری نسبت به دیگرانیم دلمون می خواد اینقدر خوب باشیم، خواستنی باشیم دوست داشتنی باشیم که بقیه رو به ستایش خودمون در بیاریم..با دیدن این منظره ها میشه فهمید ما یه مورچه اییم در اقیانوس، این همه تلاش برای به قدرت رسیدن توی یه قسمت ناچیز از این دنیا به این بزرگی، و تویه یه فرصت محدود؛ چقدر بی ارزش میتونه باشه..
آره من یه نقطه ام و تنها عشق تو و درک قدرت بیکرانت هست؛ که چنان بزرگی و ابهتی بهم میده که باعث میشه بخوام فقط در راه تو قدم بردارم نه راه خودم…………….
“در جایی که قرن ها و فرسنگ ها با اینجا فاصله دارد، دو جاده ی جنگلی از هم جدا می شدند، و من…
من راهی را که کم گذر بود برگزیدم، و تمام تفاوت ها ناشی از این انتخاب بود.“**
__________
*برای اولین بار در زندگانی در ردیف 16 هواپیما و کنار بال و پنجره و در جای اصلیم من رو نشوندن..همه چیز سر نظم و در کمال لطافت انجام شد 🙂
**رابرت فراست (1874-1963)
10228 روزه ام!
چهارشنبه 17 آذر 1395بیست و هشت سال و بیست و هشت دقیقه به وقت دل من
امسال سال خوبی بود
دیدن فیلم های خوب
خوندن کتاب های خوب
انجام کارهای خوب روزانه
سر کار رفتن..روزی هشت ساعت
و دیدن طلوع بر فراز کارون هر صبح
سفرهای خوب اونم تنها تنها
کشیدن نقاشی های خوب
یه عالمه فکر خوب
دیدن آدم های خوب
دغدغه های خوب
حرف های خوب
اومدن تولدم تو یه ماه خوب
فقط ده هزارتایی شدم، یکم عددش زیادی گنده نشده؟
______________
* این رو صبح نوشتم ولی الان خیلی خیلی خیلی حالِ دلم بهتره به لطف شما خوبایی که دارم..خدا رو شکر به خاطر وجود همه تون..حالِ دلِ همه خوب باشه ان شاالله..
سفرنامه آلمان۴
جمعه 12 آذر 1395من فقط 2ساعت و خورده ایی تا پرواز بعدی وقت داشتم..تنها بودم و فکرم مشغول که حالا باید چیکار کنم..گوشه ایی که پریز برق بود نشستم تا هم موبایلم رو بذارم تو شارژ هم یخورده فکر کنم!! همین که خواستم شارژرو بزنم به برق یک خانم سیاهپوست بلند شد اومد سمتم و گفت مبدلت به پریز نمی خوره بیا این رو استفاده کن..مبدل خودشو داد..ازش تشکر کردم..و باب صحبت رو باز کردم و گفتم کجایی هستین و کجا میرین؟ گفت اهل نیجریه و می رم چین..از منم پرسید 😀 گفتم ایرانی ام میرم آلمان (حس خوبی داره بخوای از اصالتت بگی برای خارجی ها)..بعد بش گفتم چقدر موهات قشنگه:) آخه موهاش رو از کف سر بافته بود..لبخند زد تشکر کرد..گفت تنهایی؟؟ گفتم بله..هر کس من رو میدید اولین سوالش این بود: تنهایی؟؟ گفت : اوه مای گاد، چقدر خوب که تنها سفر می کنی..بهت تبریک میگم..
یکی زدم تو سرم گفتم هی وایه من..من الان تنهام و وقتی نمونده نشستم دارم برای خودم گپ میزنم و باید سریع تر برم دستشویی..از قبل دستشویی های فرودگاه استامبول رو بررسی کرده بودم..با توضیحات و اطلاعاتی که از افراد مختلف گرفته بودم (بچه دار، پیر جوون) میدونستم که دستشویی های فرودگاه شبیه دستشویی های سیتی سنتر اصفهانه و خب کامل می دونستم چه جوریه و برای یه فرد نخاعی کمری که دستاش یاریش می کنه تقریبا میشه گفت راحته!..اما خب اشتباهی که کرده بودم ویلچر خودم رو نگرفته بودم و ویلچرهای بزرگ اونجا کارمو خیلی سخت کرده بود..با یاد آوری زمان چشم چشم کردم و دور و اطراف رو برای پیدا کردن دستشویی بررسی کردم، دستشویی ویژه ویلچری ها خیلی دارند..و خود ترک ها به دستشویی میگن توالت و خیلی از ورودی ها و گیت ها یک تابلوی بزرگ توالت با عکس ویلچر داره..
ورودی دستشویی یه دکمه داره که دکمه رو فشار میدی و درب فلزی کشویی باز میشه..خب تا اینجا یک هیچ به نفع دستشویی فرودگاه استامبول نسبت به اصفهان! چرا؟؟ چون درب ورودی دستشویی معلولین اصفهان به بیرون باز میشه! یعنی وقتی دکمه رو میزنی باید ویلچر ببری عقب در باز بشه بعد بری تو! اما این درب ش کشویی بود و خب راحت میرفتی داخل! بعد از اینکه میری داخل خودش چشم الکترونیکی داره گویا! چون تا میری داخل درب بسته میشه و دیگه باز نمیشه تا خودت از داخل دکمه بزنی و مجدد درو باز کنی..با این حساب اونایی هم که تو صف دستشویی هستن اگه دکمه بزنن درب باز نمیشه و علامت دبیلو سی ویلچر چراغش قرمز میشه..یعنی اشغاله..خیالتون راحت 😀
تمام وسایل دستشویی الکترونیکی هستن..هم دستشویی هم ریختن مایع و…دور تا دور اتاقک میله هایی هست میتونی ازش کمک بگیری و خودت رو بکشی یا وایسی و اینکه حتی شیر آب دستشویی فرنگیش سر خود تو خود دستشویی میتونی با دکمه شدتش رو تنطیم کنی و گرم و سردیش رو 😀 در آخر رو زمین و هوا هم دکمه های اورژانسی هست که اگر خدایی نکرده افتادی یا هر چی و به کمک نیاز داشتی میتونی دکمه ی اورژانسی رو بزنی..ترکیه هم کشور مسلمان و خدمه ی خانم و محجبه هم تا دلتون بخواد..البته آلمان هم همش خانم کمک یار من بود اما اینجا 🙁
تنها بودن خیلی سخته.. اینکه کسی باشه خب بالاخره قوت قلبه حتی اگر هیچ کاری ازش نخوای..
______________
*یکی از مراحل سخت تنهایی با ویلچر سفر کردن به خارج از کشور همینه..به شدت توصیه می کنم قرص ضد اسپاسم و حرکات ناگهانی در نخاعی ها، قرص مسهل، قرص یبوست، قرص های تاخیری ادرار و… که میتونید با مشورت پزشکتون و نسبت به شرایط جسمیتون همراه داشته باشید..از طرفی وسایل بهداشتی و پزشکی(سوند فولی، پدهای بهداشتی)، زیرانداز بهداشتی یک بار مصرف، کیسه ی زباله ی تیره یا روشن فقط جوری باشه که محتویات تو کیسه معلوم نباشه، دستمال مرطوب دستمال توالت و کِرِم و خوشبوجات در حد 20 میلی لیتر و دو دست لباس اضافی حتما همراه داشته باشید 🙂
**یه پیشنهادی هم که خودم دارم که بهتره توی دستشویی های معلولین بذارن! یه تخت، برای لباس در اوردن و لباس پوشیدن مخصوصا اگر فرد همراه نداشته باشه روی ویلچر خیلی سخت و وقت گیره اما روی تخت خیلی راحته..میتونن از تخت های پلاستیکی مشابه جنس وان ها استفاده کنن و شستشو و خشک کردن و تمیز کردنشم اینجوری راحته، اینجوری فرد قشنگ میتونه روی تخت بشینه و یا برای بالا بردن شلوارش دراز بکشه..
این عکس رو توی یکی از فروشگاه های آلمان گرفتم. یه بخشی برای تعویض لباس بچه به طور رایگان در نظر گرفتن و هر شرکتی برای تبلیغ همه ی محصولاتش رو اونجا میذاره..مثلا دستمال مرطوب رول زیرانداز، مایع دستشویی و ……
توی دستشویی ها ی معلولین هم اگر اینجوری یه تخت بگذارن عالی میشه
امیدوارم سلامت باشین و قدر نعمت بزرگ خداوند یعنی سلامتی رو بدونید :inlove: 🙂 و از هر توان و قدرت و نعمتی که دارین بهترین استفاده ها رو بکنید…