بایگانی برای مرداد 1402

آدم امن

دوشنبه 30 مرداد 1402

آدمایى که درک بالا و مهربونى زیادى دارند، یه حس عجیبى به آدم منتقل مى کنند.. اینکه یکى بتونه بفهمه جنگى که درونِ تو برپاست؛ از همه ى جنگها بزرگ تره و بعد بهت با مهربونى حق میده که خسته ایى و مى فهمه چقدر تو قوى هستى چون زندگى واقعاً سخته، ترکیب خفنى از اون آدم مى سازه..

درک+مهربونى= آدم امن

کاشکى منم بتونم به این مرحله برسم البته تلاشم رو کردم و مى کنم که مثل تو امن باشم.. هیچکس رو به امنى تو ندیدم، هیچکس… خوشبحالت که توى زندگیت آدم امن خیلى ها شدى، از جمله من..و منم خیلى خدا بهم لطف کرد که تو شدى برام آدم امن..

اینم یادم نمیره که یه بار بهت گفتم: تو نمى تونى درکم کنى.. گفتى مونا کسى نمى تونه تو رو درک کنه جزء خودت و خدا .. اما باید بدونى تو تنها کسى هستى تو زندگیم، که امنیت مطلقى.. تو تنها کسى هستى درک و مهربونیت حد و نهایت نداره..دوستت دارم.

_____________
* تو همیشگى قلبم هستى..

12
0

که روشن بشم

یکشنبه 22 مرداد 1402

وقتى داشتم متن رو روان و با لهجه ى درست مى خوندم و معناش رو مى فهمیدم یه حس خوب داشتم، کلاسمون که تموم شد به این روزهایى که گذشت و زمانى رو که براى یاد گرفتن یه زبان جدید گذاشته بودم فکر مى کردم از ته دل یه حس رضایت داشتم؛ فقط فکرم درگیر شد که چقدر کارها مى تونم بکنم و چقدر علم ها مى تونم فرا بگیرم و چه هنرهایى رو مى تونم امتحان کنم اووووووه بینهایت و کاش وقت داشته باشم و بتونم خیلى چیزها رو تجربه کنم..

داشتم شبکه ها رو عوض مى کردم که با دیدن دستاى گِلى یه جوون که داشت خشت ها رو روى هم مى چید هیجان زده شدم؛ زوم کردم رو تلویزیون، و میخکوب شدم آخه تو دنیاى هنرى من هیچى به اندازه ى سفالگرى آرامشبخش نبوده یهو گفتم واااااى مادر اینو ببین، حالا جریان چى بود؟ چندتا جوون که فکر کنم معمارى مى خوندن رفته بودن روستاى اصفهک از توابع طبس خراسان جنوبى، همونجایى که سال ۵٧ زلزله اومده بود و داشتن تلاش مى کردن خونه ى خشتى و گِلى، مطابق با معمارى اصیل اون منطقه بسازن… فکر کننننن تمام چیزهایى که من دوست داشتم یکجا! خونه، خشت، گِل !! مات و مبهوت این هنر شدم خودم رو تصور کردم در حالى که وسط خونه ایستادم دارم گلوله هاى گِلى ورز داده شده رو مى مالم به خشت اول و بعد خشت ها رو همینجور میچینم روى هم به سمت بالا و داخل، تا که بالاى سرم طاق شکل بگیره و اون بالا جاى یک خشت رو خالى میذارم که شب هاى تنهایى؛ نور ماه بریزه تو خونه ى کوچک گِلى من..

__________
*یه خونه خشت و گِلى تو قلبم میسازى؟

11
0

جرأت داشته باش

شنبه 21 مرداد 1402

ترسو بودن خوب نیست، ترسو تو ابراز علاقه، تو کار، تو زندگى تو گفتن حقیقت… جرأت خوبه… جرأته که آدم رو قوى مى کنه..حتى اگر تهش شکست باشه جرأت داشته باش مونا..

 

8
0