بایگانی برای دی 1394
شاید…
دوشنبه 7 دی 1394دکتر: چه طرح و ایده ایی در ذهن داری..
می دونید دکتر، یه آدمی راست راست راه میره یهو ضایعه نخاعی میشه..قبل و بعدش خیلی متفاوته..باید تا سالهای سال و آخر عمر بشینه روی ویلچر..یه باره همه چی رو از دست میده از گواهینامه ش گرفته تا حتی خونه و زندگیش تو طبقه ی دوم..
اما این بیمار و خونواده اش نه تنها توسط سیستم پزشکی به لحاظ روحی و درک شرایط جدید حمایت نمیشه..بلکه رها میشه..
دکتر: طرح و ایده رو بذاریم کنار در مورد این جمله ی ” تا آخر عمر باید بشینه رو ویلچر” صحبت کنم..اصلا قبول ندارم..کی 4 سال پیش فکرشو می کرد یه روزی در حالی که تو خونه نشستی با یه ابزار کوچیک (اشاره به موبایلش کرد) و اینترنتی که همه جا میتونی داشته باشیش با کسی که اون سر دنیا نشسته به راحتی میتونه مکالمه تصویری داشته باشه؟ شما فکرش رو میکردی؟
شاید در نزدیکی باشه درمانش..
مونای لبو شده : بله حق با شماست شاید..
فال امشبم..
دوشنبه 30 آذر 1394که امشب به جای اینکه تفأل بزنم به حافظ، صفحه به صفحه ورق بزنم و دنبال فالم بگردم..و با خودم بگم که اگر کدوم یک از این غزل ها فال من می شد، خوب بود؟
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
خواجه حافظ شیرازی
مقایسه ممنوع!
شنبه 28 آذر 1394پسر رییس بخش مربوطه ایی که توش کار می کنم بعد از تایم مدرسه گاهی میاد پیشم میشینه..8سالشه..خیلی شیرینه و گنده گوی..کلام واضح و ضدای ناناز و هوش سرشار و معلومات خوبی داره..همش ازش سوال میپرسم و میخوام ببینم که چه جوابی بهم میده چون جواباش خیلی شیرینه..وقتی هم بام صحبت میکنه سعی می کنم نگاهش کنم تا بهش بفهمونم که دارم گوشت میدم اما بهم میگه خاله شما به کامپیوترت نگاه کن و کارتو انجام بده همین که گوشت با من باشه کافیه 😛 مدیریتشم خوبه 😛 نمیذاره از کار در برم 😀
امروز بهش میگم اگه گفتی حرف راست رو باید از کی شنید؟ میگه پیــــــــــــامبر..من کلی از این جواب پروانه ایی شدم و تو دلم میگفتم چه قشنگ
بعد همکارم خندید و گفت که نه حرف راست رو باید از بچه شنید :-/ حالا اگر پسر من بود بلد بود!! بعد پسرک در حالی که هول شدو چال لوی لپش منقبض شد گفت هیچکس مثل پیامبر راستگو نیست..
تو رو خدا بچه ها رو مقایسه نکنیم 😕 چه کار بدیه مقایسه..خب هر کس توی یه شرایط و محیط و تحت تربیت و امکانات متفاوتی بزرگ شده واقعا بر اساس چه محاسباتی باید دو بچه مثل هم باشن و بر اساس چه معیاری میشه گفت کی خوبه کی نه!!!
خدا می دونه تو دل پسرک تو دل بروی من چه خبر شد
همش به فکر دل نرم و لطیفشم از ظهر تا حالا
مهربانی
شنبه 28 آذر 1394آخرین روز هفته سرکار باشی و خسته و درمونده و بابات بیمارستان باشه و بعد رضوان زنگ بزنه بهت که خانم عصر خونه ایی که یه توکه پا بیام سمتت و بگم بله که هستم
بعد عصری من تو اتاق با حالی پریشون و مهدی وسط پذیرایی مشغول به درس خوندن باشه که زنگ خونه رو بزنن و بگم رضوان اومد
و در اتاق باز بشه و ببینم رضوان کیک به دست باشه و نسیم یه عالمه کادوهای جینگولی مستون به دست و صدای خنده هامون تو آسمون و آخرش هم خبرهای خوب بشنوی از سلامتی بابا
چه شب خوبی..
وقتی دوستایی خیلی دلتو شاد میکنن تنها چیزی که میتونی بهشون بگی اینه که خدا دلتونو شاد کنه..
آرامشِ آغوشِ خدا
چهارشنبه 25 آذر 1394داشتم فکر می کردم که موقع انا الیه راجعون چه میشود بر من! مثلا غرق در آغوش نور میشوم غرق در تونلی از مهربانی..دلم از عشق و لطافت یکهویی لبریز میشود امنیت می شود تمام روح و روانم..
بعد جنازه ام می شود خوراک 40 میلیون زوج :)) آره مثلا قبرم کنار سالن های عروسی مورچه ها باشد بعد آن شب اول قبر 40 میلیون زوج مورچه شبِ عروسیشان باشد بعد منوی غذای شام عروسیشان بشود مون مون پلو و یه سیخ مونا یه سیخ جوجه، استیک مونا با سس و قارچچچچچ فراوان، مونا سوخاری، مونا فسنجانی و غذاهایی دیگه با طعم بینظیر مونا :)) فقط به تن مورچه ها گوشت بشه که اگر موجودی غیر از مورچه خواست توی عروسی شرکت کنه و غذای مونا بخوره الهی رو دل کنه حالت تهوع بگیره بیهوش بشه در جا :))))
فقط قلبم را 20 میلیون تکه کنند برای 20 میلیون زوجه مورچه به هر کدامشان تکه ایی بدهند قلبم پر از معجون و حس مادری ست..
و من مثل قاصدکی رقصان بر فراز آسمان و لبریز از آرامش آغوش خدا برای همه ی مورچه ها آرزوهای خوب بکنم….هوووووم
.
.
.
با تلاش زیااااد بالاخره یه ماهه خدا رو شکر رفتم سرکار و بار… 🙂 پ این حقوق اولمون چی شد؟؟؟؟؟؟؟
9864 روزه ام!
چهارشنبه 18 آذر 1394حس خوب اینه که از 10 شب خسته و خسته و خسته باشی و خوابه خوابه خواب بعد هی موبایلت ویژ ویژ تختتو بلرزونه و گاهی خمار چشماتو باز کنیو قلب ها و بوس های روی موبایل رو بشماری و حتی تو دلت تکرار کنی که می دونستم تو حتما امشب یادم می کنی یا منتظر تو بودم یا ای چه خوب یادته یا ااااا تو تاریخ تولد منو از کجا می دونی ؟ و از زمزمه هایی که تو خواب و بیداری با خودت داری لبخند بزنی..
حس خوب بوی کیک تواه مامان..