به تمیز بودن اتاق و وسایلم فوق العاده اهمیت میدم و کوچکترین کمکی از کسی نمی گیرم فقط در خصوص تهیه ی وسایل تمیزکاری که در دسترسم باشه کمک می گیرم و بقیه ی کارها با خودمه ..تمیز کاری من شامل چندتا کار میشه …
اول از همه گردگیری..به خاطر هوای بد اینجا و مدام آسمونمون پر از خاکه تقریبا این کار روزمره ی من هست(اگه رو فرم باشم و تو ایام امتحانات و ..نباشم)…یه جور سرگرمیه واسم…گردگیری هام چند نوعه…گردگیری وسایل و تزیینی ها و … و تمیز کاری سرامیک…
برای گردگیری اول از همه روی زمین میشینم…اوایل امکان نشستن روی زمین برام صفر بود به خاطر عدم انعطاف و اینکه به بریس به پاهام کلی فشار میورد و بعد جا به جایی و روی ویلچر و یا تخت نشستنه بعدشو سخت میکرد اما الان تونستم با همون بی انعطافی عادت بدم به خودم و اینکه با کمترین سختی بتونم بشینم و تازه خیلی فرزو روان میتونم جا به جا شم و البته بدون بریس … تمرین های ابتداییم سالها پیش روی تخت انجام میدادم…برای گردگیری گاهی مجبورم بریس ببندم چون شدیدا به کمرم و ستون مهره هام فشار وارد میشه من از کل بدنم تنها قابلیت خم کردن محدود گردن و قسمت پایینی کمر که به لگن متصل میشه رو دارم و بنابراین یکم کارم از افرادی که فقط مشکل نخاعی دارن سخت تره…( بریس حتی نگاه کردن به زمین رو برام مشکل میکنه)
خب وقتی میشینم روی زمین تنها به دو وسیله نیاز دارم : 1.یک عد دستمال تمیز 2. یک عدد شیشه پاک کن…(چشمک)
برای تمیز کردن وسایل روی میز و … جز وسایلی که به خاطر بلندیش دیگه نشسته نمی تونم تمیز کنم هیچ مشکلی نیست چون خیلی راحت یک جا میشینم و تمیز کاری رو انجام میدم…اما برای تمیز کردن سرامیک دور فرش و یا زیر تخت یکم کارم مشکله…برای سرامیک دور فرش نیاز به جا به جایی هست و من معمولا ابتدا وسایلمو با دستمام به جلو هدایت می کنم و بعد اونا رو رها میکنم و با همون دستام پاهام و تنه ام رو به سمت جلو میکشم…اوایل شاید سخت به نظر برسه اما کم کم عادت میشه …و البته من فوق العاده لذت میبرم و برای اینکارا هیچ وقت خسته نیستم…
به این ترتیب سرامیک و وسایل روی میز و میز و…رو عاری از هرگونه خاک و کثیفی می کنم…البته با یک دقت فوق العاده…
خاطره ی خیلی بدی که دارم از موضوع این بود که من تو مدرسه افتاده بودم از روی ویلچر و به خاطر بی حس بودن پام متوجه نشده بودم که پام شکسته با همون حالت ظهر همون روز مشغول نظافت اتاق شدم وقتی مشغول تمیز کردن زیر تخت شدم اون شکستگی مختصر استخوانم تبدیل به دو نیم شدن استخوان شد و کارم به بیمارستان و اتاق عمل کشید…
دومین کارم جارو کردن فرشِ…این یکی از کارهای سختیِ که میکنم چون روی ویلچر اگر این کارو بخوام بکنم نمی تونم هم ویلچرو هدایت و جا به جا کنم و هم دسته ی جارو برقی رو…برای این کار بازم مجبورم روی زمین بشینم و با بریس…
اول از همه دسته ی جاروبرقی رو به اندازه ای که یه بچه بخواد استفاده کنه تنظیم میکنم با کوتاه شدن دسته و هم اندازه شدنه منی که نشسته جارو میکنم کار اسونتر میشه…بعد مشابه تمیز کردن سرامیک باید جا به جا بشم این کار قدرت بدنی زیادی به خاطر مکش جارو میخواد و از اونجایی که دستام و گردن و کمرم مشکل داره مجبورم هر 5 دقیقه استراحت ده دقیقه ای داشته باشم به این ترتیب هر بار جارو کردن فرش کوچک اتاقم ممکنِ یک ساعت و نیم طول بکشه…اما واقعا فرش رو برق میندازم…البته بابام یک جاروی شارژی کوچک برام هدیه گرفته بود اما چون از نظر تمیز کردن و کشیدن خاکِ توی فرش زیاد کارشو درست انجام نمیداد و تمیز کاریشو نمی پسندیدم از همین جاروهای برقی معمولی استفاده میکنم..
تمیز کاری سوم تمیز کردن حمام…این کار رو به خاطر سختی که برای دیگران میتراشم هفته ای یک بار یا دو هفته ای یک بار انجام میدم… از کارایی هست که خیلی دوست دارم اما هم دردسر داره هم باید خیلی دقت کنم…برای شستن حمام اختصاصی ام باید بشینم روی زمین …اول از همه مجبورم بلوز و شلوار بلند به همراه جوراب و دستکش…چون مواد شوینده علی الخصوص وایتکس روی سوزش عصبی دستم تاثیر میذاره باید مواظب باشم که قطره ایش با بدنم تماس پیدا نکنه…بعدش با آب روان و مواد شوینده و یک برس کوچک گوشه گوشه ی حموم و دیواره اش تا جایی که دستم میرسه رو با برس میشورم و بعد یه آبکشی خوب و برق افتادن حموم …سختی این کار بعد از تموم شدن کارمه که اومدن بیرون با اون وضع و حالم واقعا سخته ….فجیع بودن فاجعه رو امیدوارم درک کنید…
این کارهایی هست که معمولا من برای تمیز نگه داشتن اطرافم انجام میدم…
سخت هست اما وقتی آدم یه کاری و دوست داشته باشه براش شیرین میشه…
من الان کمتر این کارا رو انجام میدم اما محاله از دو یا سه بار در ماه بیاد پایین…